بیخدایی و علیّت - تبیین علیّت در بیخدایی
"برخی تصور میکنند که خداباوری میتواند امتیازی تبیینی داشته باشد هنگامی که درباره وجود واقعیت علّی طبیعی بحث میکنیم: برخلاف همتای طبیعت گرایشان، خدباوران میتوانند تبیینی برای وجود واقعیت علّی طبیعی داشته باشند که به فعالیت های خلاقانه خدایان متوسل میشود. این افراد در اشتباه هستند.
تصور کنید، فردی از اینکه زمین در حال سقوط آزاد در فضا به نظر نمیرسد، متعجب است و فرض میکند که زمین به این دلیل سقوط نمیکند که توسط یک فیل بزرگ نگه داشته شده است. هنگامی که ما نظریه فیل را با نظریهی بدون فیل مقایسه میکنیم، ممکن است به نظر برسد که نظریه فیلی امتیازی تبیینی دارد: این نظریه تبیین میکند که چرا زمین سقوط نمیکند. این درست است که این تبیین با هزینه فرضِ عنصری جدید بوجود میآید – فیلی بزرگ- ، اما در نظر موافقانِ نظریه فیلی، این فرض، ارزش پرداخت بهایش را دارد.
بررسی اخیری که از آن صحبت کردیم، {در دادن امتیازی تبیینی به فیل} اشتباه است. در نظریه غیرفیلی، زمین فقط در فضا آویزان است. چیزی -بدیهی و بدون توضیح – از تعهدات این نظریه است که زمین یک «آویزه» است. در نظریه فیلی، خود فیل تنها در فضا آویزان است – فیلی که خود «آویزه» است. هر نظریه یک «آویزه» دارد: در اعتقاد به «آویزه»، هیچ تفاوتی بین نظریهها وجود ندارد. بنابراین، واضح است که فرضِ فیل کاملا بیهوده است. به این معنی که هیچ کاهشی در تعداد «آویزهها» ایجاد نمیکند – هر چند که تنها چیزی که برای آن طراحی شده است، این است که زمین {به طور مستقل}یک «آویزه» نباشد – و در عین حال بهای نظری اضافهای را اعمال میکند.
توجه کنید که مسلم فرض کردن اینکه این «فیل بالذات آویزه» است نیز، کمکی نمیکند: به این معنا که صرفا ماهیت فیل بزرگ این است که «آویزان» باشد. چرا که اگر مسلم فرض کردن اینکه فیلی «بالذات آویزه» است، قابل قبول باشد، به همان اندازه نیز قابل قبول است که زمین را «بالذات آویزه» فرض کنیم – یعنی صرفا ماهیت زمین است که «آویزان» باشد. هنگامی که نظریه غیر فیلی را به تناسب به روز کنیم، مسلم فرض کردن فیل کاملا بیهوده خواهد بود.
این دیدگاه که زمین صرفا در فضا آویزان است، از این دیدگاه که زمین پشت فیلی که خود صرفا در فضا آویزان است، فضیلت بیشتری دارد: چرا که از لحاظ نظری، صرفهجو تر است و هنگامی که محاسبه درست انجام شود- نظریه فیلی هیچ فضیلتِ تبیینی بیشتری را از نظریه غیر فیلی نخواهد داشت.
واقعیت علّی را در نظر بگیرید. وجود واقعیت علّی نمیتواند تبیینی علّی داشته باشد. علتها از معلولهایشان متمایزند؛ منطقا نتیجه میشود که علل وجود واقعیت علّی هم بخشی از واقعیت علّی است و هم بخشی از آن نیست. بنابراین، اگر توضیحی از وجود واقعیت علّی وجود داشته باشد، توضیحی غیر علّی خواهد بود. واقعیت علّی میتواند چه خاصیتی داشته باشد که تبیین کننده وجودش باشد؟ تنها یک گزینه معقول وجود دارد: واقعیت علّی ضرورتا وجود دارد و اینطور نیست که واقعیت علّی وجود نداشته باشد. اما اگر بهترین کاری که میتوانیم بکنیم توسل به ضرورت برای توضیح واقعیت علّی میباشد، آنگاه بهترین تصاویر کلی طبیعتگرایانه شامل این ادعا هستند که وجود واقعیت طبیعی، ضروری است و اگر بهترین تصاویر کلی خداباوری شامل یا مستلزمِ این ادعا باشند که وجود خدایان ضروری بوده و این خدایان واقعیت طبیعی را آفریدهاند، در حالی که بهترین تصاویر کلی طبیعتگرایی، شامل یا مستلزم این ادعا هستند که وجود واقعیت طبیعی ضروری است، آنگاه {مانند تبیین های فیلی و غیرفیلی}هیچ تفاوتی در تبیین نهاییِ وجود واقعیت علّی در این دو دیدگاه نیست. وجود واقعیت علّی ضرورتی بدیهی و تبیین ناپذیر است.
البته حداقل با تمام آنچه استدلال کرده ایم، ممکن است که بهترین تصاویر کلی روایت دیگری درباره وجودِ واقعیت علّی به ما بدهند. شاید این مسئله امکانی کرو کور باشد . شاید این مسئله تسلسل بینهایت باشد اما این روایت هرچه باشد، بهترین تصاویر طبیعت گرایی و بهترین تصاویر خداباوری آنرا به شکلی در خود جای میدهند که هیچ امتیاز تبیینی به هیچکدام تعلق نمیگیرد."
متن فوق بخشی از کتاب از ترجمه کتاب گراهام آپی «بیخدایی و ندانمگرایی» میباشد.
نظرات
ارسال یک نظر