اشتباهات علمی قرآن
اما آنچه در این نوشتار بدان خواهیم پرداخت ادعاهای معجزات علمی و ریاضی در قرآن و متون اسلامی است. مدعیان این دسته از معجزات ادعا میکنند که قرآن در 1400 سال پیش به مطالبی اشاره کرده که در آن دوران هیچ کسی از آنها خبر نداشته، و تنها امروز بشر به لطف فن آوری و پیشرفت دانش بشری، بدان مطالب دست یافته است، و این نشان از این میدهد که تازینامه منبعی فراتر از بشر دارد و حاوی معجزات علمی مشخص و بارزی است. در این نوشتار به بررسی مختصر این ادعا میپردازیم سپس به نوشتارهای موردی که در مورد هر ادعای معجزه نوشته شده است اشاره ای خواهیم کرد.
در مورد اعتبار اینگونه به اصطلاح معجزات و اشکالات وارد به آنها
ابتدائی ترین نکته ای که مایلم در مورد این ادعاها متذکر شوم این است که این ادعاها از جانب مسلمانان متفکر و عالم معمولاً مطرح نمیشوند بلکه طبقه مشخصی از اجتماع مسلمانان به این ادعاها دل بسته اند. این طبقه را افرادی تشکیل میدهند که معمولاً عالم دینی نیستند، یعنی تحقیقات عمیقی در دین نداشته اند، در حوزه و یا دانشگاه در مورد دین تحصیلاتی نداشته اند و در سایر موضوعات مرتبط به دین معمولاً اثری از آنها دیده نمیشود. دسته ای از مسلمانان که به این ادعاها دل بسته اند مسلمانانی هستند که فهمی عامی از دین دارند اما تا حدودی با «علم» آشنا هستند، علومی مانند پزشکی و مهندسی. به نظر میرسد جوامع اسلامی برای کسانی که این علوم جدید را می آموزند احترام ویژه ای قائل هست، شاید به دلیل عدم حضور مهندسین و پزشکان در جوامع سنتی شان باشد اما به هر روی من از روی تجربه به ندرت دیده ام که شخص مسلمانی در غرب تحصیل کند و در رشته ای غیر از مهندسی یا پزشکی تحصیل کند، افرادی که در این رشته ها تحصیل میکنند هم (همچون خود من!) گاهی احساس میکنند عقل کل شده اند و میتوانند راجع به هر موضوعی در هر جایی بدون اینکه اطلاعی در مورد آن داشته باشند اظهار نظر کنند، قافل از اینکه علوم انسانی و بویژه آنچه با مباحث مذهبی در آغشته است خود تخصصی جداست و برای اظهار نظر کردن در آنها بد نیست آدم به اینکه مدرک پزشکی یا مهندسی دارد اکتفا نکند بلکه اگر اظهار نظرش برایش اهمیت دارد دستکم تحصیلی در این زمینه ها هم بکند. من بسیاری از افراد بخصوص متاسفانه از میان پزشکان دیده ام که گویا واقعاً نمیدانند که نمیدانند، بلکه فکر میکنند صلاحیت سخن گفتن و اظهار فضل کردن در هر زمینه ای را دارند. فرض کنید یک ملای نادان نسبت به سرطان حنجره صحبت کند و سعی کند مشکل پزشکی یک نفر را حل کند، این ملا همانقدر مضحک است که پزشکی نادان به فلسفه و مباحث مربوط به هرمنوتیک و تفسیر، و حتی زبان عربی بخواهد تفسیر جدیدی از قرآن بیرون دهد. به همین جهت کسانی که این ادعاها را بسیار جدی میگیرند و برای آنها کتاب و مقاله مینویسند معمولاً دکتر و مهندس هستند، نه مفسر قرآن هستند، نه مترجم قرآن هستند، نه فقیه هستند، نه حجت الاسلام هستند، نه آیت الله نه مرجع تقلید، نه مفتی، ملا و یا مولوی، من هرگز هم ندیده ام افراد عضو گروه دوم، افراد عضو گروه نخست را جدی بگیرند.
حال چرا اراجیف نوشته شده توسط گروه اول مورد تایید گروه دوم نیست، شاید دلیلش این باشد که مهندس و پزشک دانششان نسبت به طبیعت و طبیعت بدن انسان بیشتر از ملایان است و ملایان فاقد چنین دانشی هستند، شاید هم همانطور که من حدس میزنم دلیلش بیسوادی مهندسین و پزشکانی است که درکی از تفسیر، شیوه تفسیر و غیره ندارند و فقط مسلمانهای تحصیل کرده ای هستند که برای «احمق» به نظر نرسیدند بخاطر مسلمان بودنشان سعی میکنند دلایلی با زرق و برق علمی برای باور احمقانه دینیشان دست و پا کنند. به هر روی اینکه انگیزه های این افراد چیست و ماهیت آنها کدام است یک موضوع است و رد ادعای آنها موضوع اصلی ای است که به آن خواهیم پرداخت.
نخستین مسئله ای که باید به آن پرداخت زبان عربی است. برخی مسلمانان به شدت روی این نکته پافشاری میکنند که زبان عربی کاملترین زبان است، و چه این ادعا درست باشد چه نادرست، به نظر میسرد هدف آنها از طرح این ادعا در واقع سوء استفاده از زبان عربی و تولید مدارک جعلی برای اثبات ادعاهای پوچ خود است. میگویند که یک کلمه در عربی چندین معنی دارد، البته این تنها ویژگی مختص زبان عربی نیست، در تمام زبانها فعل ها، اسم ها و سایر اجزاء دستوری زبان، در جملات مختلف معانی مختلفی میدهند، و معنی کلمه را با توجه به جایگاه آن در جمله مشخص میکنند و این به خودی خود نمیتواند دلیل کامل بودن یک زبان باشد. افزون بر این نمیتوان از این فرض به این حکم رسید که زبان عربی کاملتر است! اگر عربی واقعا چنین باشد این ضعف این زبان است که گویا و کامل نیست و از یک جمله آن میتوان چندین برداشت کرد و از این رو معلوم نیست هدف و مقصود یک جمله واقعا چیست. زبان قرار است رابط بین انسانها باشد نه وسیله ای برای سردرگمی آنها، اگر واقعا اینطور که مسلمانان میگویند باشد اعراب اصلا نباید حرفهای همدیگر را بفهمند درحالی که میدانیم اینطور نیست و معنی کلمات را میتوان با مراجعه به سیاق «Context» متون و همچنین اتفاقات تاریخی مرتبط با متن و چند منبع دیگر پیدا کرد. آنچه روشن است این است که این مقدمه در مورد زبان عربی از این رو دارای اهمیت است که همین ویژگی فرض شده برای زبان عربی است که در ادعاهای معجزات قرآن مورد سوء استفاده قرار میگیرد. کسی که چنین سخنی میگوید در واقع به شما هشدار میدهد که زبان عربی اصطلاحاً «کَشکی» است و من بزودی قرار است معجزه ای از قرآن خلق کنم! یا کلمه ای را به ترجمه ای در آورم که تابحال زیاد به آن توجه نشده و معنی اصلی آن معجزه ای را نشان میدهد. هدف از تذکر این مسئله این است که بگوییم اینطور نیست و تفسیر آیات قرآن هم «کَشکی» نیستند.
افرادی که چنین میکنند معمولاً در جاهای مختلف قرآن کلماتی را انتخاب میکنند و میگویند این کلمه فلان معنی را نیز میدهد! اشکال کار همینجاست، مثلا ادعا میکنند در قرآن کلمه «دحها» به کار رفته است که این کلمه افزون بر سایر معانی که دارد به معنای تخم مرغی شکل بودن نیز هست، و بنابر این قرآن نوشته است زمین تخم مرغی شکل است، که این نیز از همان دست اباطیل است، قرآن میتوانست بطور مستقیم بگوید زمین تخم مرغی شکل است یا یک کلمه ناقابل «کره» را قبل از کلمه زمین می آورد و آنگاه معلوم میشد منظور چه هست و چه نیست. اکثر ادعاهای اسلامگرایان در مورد معجزات علمی قرآن از همین دست هستند. یعنی سوء استفاده و بازی با کلمات. حال آنکه یک عالم دینی و یا حتی غیر دینی ولی آشنا با اصول، هرگز اینگونه آیه ای را ترجمه نمیکند بلکه برای ترجمه و یافتن معنی دقیقتر کلمه به سایر کلماتی که در قرآن موجود است نگاه میکند، به نحوه بکار رفتن این کلمات و این لحن در سایر جاهای قرآن و ادبیات دینی عرب آنهم در 1400 سال پیش نگاه میکند، به داستانهای همراه با آیات نگاه میکند تا ببیند فهم خود محمد از این آیه چه بوده است یا مسلمانانی که محمد در مقابل آنها بوده است چه فهمیده اند، علمای بزرگ دین چه برداشتی داشته اند و غیره. یکبار در جمعی فردی پاکستانی همین قضیه را پیش کشید و برای اثبات حرف خود لغتنامه آکسفورد چاپ قرن 21 ام را به من نشان میداد. به او گفتم که آیا میدانی کلمات معانی خود را در طول تاریخ عوض میکنند و آنچه این لغتنامه امروز نشان میدهد مربوط به عربی امروزی است و این برداشت را اعراب لزوماً همیشه از این واژه نداشته اند؟ گفت آری! به او گفتم پس چرا از منبعی استفاده میکنی که به این قضیه اشاره ندارد و طبیعتاً به درد تو برای اثبات حرفت نمیخورد؟ کمی فکر کرد و خود را به نشنیدن زن و یاوه دیگری گفت.
قرآن یک کتاب قدیمی است و ادبیات آن مربوط به دوران خودش میباشد، به همین دلیل ادبیات قرآن برای نسل امروز عرب قابل فهم نیست و آنها نیز برای فهم قرآن به تفسیر مراجعه میکنند. این دست تفسیر ها را در موارد دیگری هم میتوان دید، مثلاً در کتابهای زبانهای ایرانی قدیمی نیز گاهی مفاهیمی یافت میشود که میتوان از آنها برداشت های علمی کرد، میتوان نشست و از چکامه های حافظ به قضیه نسبیت انیشتن و جاذبه نیوتون و … رسید، آیا میتوان از این قضیه به این نتیجه رسید که این افراد نیز به منبعی فرابشری دسترسی داشته اند؟ بعنوان مثال به چکامه زیر که مربوط به هاتف اصفهانی است توجه کنید:
چشم دل باز کن که جان بینی ——- آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری ——- همه آفاق گلستان بینی
بر همه اهل آن زمین به مراد ——- گردش دور آسمان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد ——- وانچه خواهد دلت همان بینی
بیسر و پا گدای آن جا ر ——- سر به ملک جهان گران بینی
هم در آن پا برهنه قومی ر ——- پای بر فرق فرقدان بینی
هم در آن سر برهنه جمعی ر ——- بر سر از عرش سایبان بینی
گاه وجد و سماع هر یک ر ——- بر دو کون آستینفشان بینی
دل هر ذره را که بشکافی ——- آفتابیش در میان بینی
هرچه داری اگر به عشق دهی ——- کافرم گر جوی زیان بینی
جان گدازی اگر به آتش عشق ——- عشق را کیمیای جان بینی
از مضیق جهات درگذری ——- وسعت ملک لامکان بینی
آنچه نشنیده گوش آن شنوی ——- وانچه نادیده چشم آن بینی
تا به جایی رساندت که یکی ——- از جهان و جهانیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان ——- تا به عینالیقین عیان بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او ——- وحده لااله الاهو
گر به اقلیم عشق روی آری ——- همه آفاق گلستان بینی
بر همه اهل آن زمین به مراد ——- گردش دور آسمان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد ——- وانچه خواهد دلت همان بینی
بیسر و پا گدای آن جا ر ——- سر به ملک جهان گران بینی
هم در آن پا برهنه قومی ر ——- پای بر فرق فرقدان بینی
هم در آن سر برهنه جمعی ر ——- بر سر از عرش سایبان بینی
گاه وجد و سماع هر یک ر ——- بر دو کون آستینفشان بینی
دل هر ذره را که بشکافی ——- آفتابیش در میان بینی
هرچه داری اگر به عشق دهی ——- کافرم گر جوی زیان بینی
جان گدازی اگر به آتش عشق ——- عشق را کیمیای جان بینی
از مضیق جهات درگذری ——- وسعت ملک لامکان بینی
آنچه نشنیده گوش آن شنوی ——- وانچه نادیده چشم آن بینی
تا به جایی رساندت که یکی ——- از جهان و جهانیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان ——- تا به عینالیقین عیان بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او ——- وحده لااله الاهو
پذیرفتن آنچه بعنوان معجزات علمی قرآن مطرح میشود همانقدر مضحک است که پذیرفت بیت «دل هر ذره را که بشکافی ——- آفتابیش در میان بینی» بعنوان کشف انرژی اتمی مضحک است. نمونه ای دیگر از این تفاسیر مضحک را مهدی شمشیری در کتاب گفته ناشده ها در مورد خمینی برگ 154 آورده است. که در آنجا از شعر معروف حافظ که گفته است:
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم —- ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
این تفسیر را ارائه داده است که «حافظ در این بیت میخواسته است بگوید: ما در میان حزب اللهی ها و پیروان خمینی (با معذرت خواهی از خوانندگان گرامی) آدم خر ندیدییم و بیخبرانی که وجودشان کوچکترین فایده ای برای اجتماع دارد، نمیدانند که شراب خوردن با روش آمریکائی چه لذتی دارد؟.
وی در توضیح این تفسیر آورده است که: پیاله از دو کلمه تشکیل شده است: پی و آله. پی به معنی دنبال و مخفف پیروان میباشد. اله به معنای خدا که مونث آن اله است، برای خدایان کوچک زمینی بهه کار میرود مثلا در دوران جاهلیت به هریک از بتهای موجود در عربستان یک اله میگفته اند و بعد با گذاشتن الف و لام تعریف در نام خدای بزرگ وی را ال-اله نامیده و بعنوان خدای مشخص و معین یعنی، الله، از سایر خدایان جدا کرده اند. حالا این بت یا اله مورد پرستش زمان در ایران همین خمینی و پیروان وی که در بیت مورد بحث در کلمه پیاله (پی-اله) مورد نظر حافظ بوده اند همین حزب اللهی ها و پیروان خمینی بشمار میروند. بعد حافظ گفته است که ما در میان این افراد، عکس رخ یار دیده ایم، هرگاه «رخ یار» را برعکس کنیم میشود: رای خر! پس منظور حافظ این بوده است که رای و نظر حزباللهی ها کاملا احمقانه و مانند آن حیوان میباشد. حافظ در بیت دوم نیز خطاب به بیخبر مطلبی بیان نموده است. این کلمه نیز به نوبه خود دارای دو معنی میباشد، یکی معنای ظاهری و یک معنای تفسیری. معنای ظاهریش همان نادانانی هستند که هیچ نمیفهمند و از همه چیز بیخبر میباشند. معنای تفسیری بیخبر نیز این است که از از دو کلمه تشکیل شده است: بیخ و بر. در اینجا بیخ به معنای ته و قسمت زائد و دور انداختنی میوه و بر به معنای خود میوه میباشد. پس خطاب حافظ در اینجا نادانانی بوده اند که هیچ نمیفهمند و مانند ته میوه دورانداختنی و بی فایده هستند. آخرین کلمه قابل تفسیر در مصرع دوم «مدام» میباشد که از دو کلمه «مد» به معنای اسلوب و روش و «آم» به معنای آمریکا تشکیل شده است. تفسیر بالا علی رغم طنز آمیز بودنش بسیار شبیه به تفاسیر شبهه علمی است که مسلمانان از آیات قرآن میکنند تا «معجزات علمی» قرآن را نشان دهند.
مسئله دوم ریشه های قرآن است. از نگر ما افراد سکولار که معتقدیم دین یک پدیده اجتماعی است نه زاده یک رابطه بین انسان و خدایی که میخواهد با او ارتباط بر قرار کند، تقریبا تمامی معارف و مفاهیم هر دینی یا دستکم شق بزرگی از آنها جمع آوری شده از سنت ها و مفاهیم موجود در تاریخ و جغرافیای شخصی بوده است که آن دین را بوجود آورده است. از روی همین قعده آنچه محمد زیر فرنام اسلام عرضه کرده است نیز مربوط به سنت ها و باور ها و معارف همان مردمانیست که محمد در میان آنها زندگی میکرده. یعنی به عبارتی محمد محصول اجتماع خود است، بسیاری از مفاهیم همچون، قصاص، دیه، ختنه، حج، ماه های حرام و … چیزهایی هستند که اعراب قبل از آمدن محمد هم آنها را از سنتهای خود میدانستند و یا اینکه این مفاهیم از یهودیان، مسیحیان و دیگر ساکنین عربستان و یا کسانی که به سایر ملل و دانش آنها دسترسی داشتند توسط خود محمد کپی برداری شده است. نزدیک به تمام قصه های قرآن را میتوان در کتابهای یهودیان یافت. محمد در بعضی جاها مثل سوره کهف در قرآن مینویسد، تعداد اصحاب کهف معلوم نیست، بعضی ها میگویند 5 نفر بوده اند، بعضی ها میگویند 7 نفر بوده اند، اما خود خدا بهتر میداند چند نفر بوده اند (سوره کهف آیه 22)، این شاید به این دلیل باشد که محمد از کسی این داستان را قبلاً شنیده بود ولی این سوال که آنها چند نفر بوده اند برایش مطرح نشده بود لذا نمیدانست که آنها واقعاً چند نفر بوده اند و میخواست اینگونه موضوع را عوض کند، چون اتفاقاً این پرسشی بود که گروهی از یهودیان از محمد پرسیده بودند تا پیامبریش را امتحان کنند و او در این امتحان رد شد! بنابر این حتی اگر «معجزه ای علمی» در قرآن یافت شود جایزه آنرا باید به دیگر مردمان داد نه اعراب، نه مسلمانان و نه محمد! این معمولاً آنها بوده اند که دانشی در مورد چیزی داشته اند و آن دانش ممکن است در قرآن منعکس شده باشد.
بنابر این بینش و اطلاعاتی که محمد در دوران خود داشته محدود به اطلاعاتی بوده است که در اطراف وی موجود بوده و این در قرآن انعکاس یافته است، بسیاری از حرفهایی که در قرآن راجع به طبیعت زده میشود مستقیما کپی شده از آثار یهودی است، یا باورهایی است که به مردم یونان، بین النهرین و ایران میرسیده است، یا بسیار قبلتر از محمد در میان سایر ملل و یا حتی در میان اعراب در میان مردم وجود داشته است، بعنوان مثال گرد بودن زمین صدها سال حتی قبل تر از اینکه نطفه محمد بسته شود در میان اقوام مختلفی با دلایل علمی ثابت شده بوده است که در نوشتارهای مربوطه که در ادامه معرفی میشوند در مورد آن توضیح کافی داده شده است.
مسئله سوم این است که باید از خود پرسید اگر خدایی وجود دارد و قرآن توسط آن خدا فرستاده شده است هدف او از فرستادن این کتاب چه بوده است؟ آیا این بوده است که مطالب علمی به بشر بیاموزد؟ اگر چنین است او در رسیدن به این هدف شکست مفتضحانهی خورده است، چرا بجای اینکه مسلمانان اول قرآن بخوانند و به کشفهای علمی برسند و بعد آنها را به قرآن نسبت بدهند، اول صبر میکنند یک کشف علمی رخ دهد سپس آنرا مانند یک دلقک به قرآن نسبت میدهند؟ هرگز تابحال کسی از روی قرآن چیزی را کشف نکرده، بلکه همه دانشمندان و فلاسفه و جامعه شناسان، بدون استفاده از قرآن و هر کتاب الهی (!) دیگری واقعیت ها را مشاهده کرده اند و فرضیه های خود را با مطالعه و آزمایش و روش علمی به نظریه تبدیل کرده اند. الله هرگز نقشی در پیشرفت دانش بشری نداشته است. چرا قرآن نتوانست به بشر چیزی علمی بیاموزد؟ روشن است که هدف قرآن این نبوده است و هرگاه این هدف را میداشت به گونه ای روشنتر و دقیق تر اینکار را انجام میداد. مثلاً نمونه های علمی بسیار جالب و ارزشمندی در تاریخ وجود دارد که اگر آنها را در کنار قرآن بگذاریم قرآن در مقابل آنها از نگر محتویات علمی ذره ای ارزش نخواهد داشد. از نمونه های مشهور در این زمینه، افکار اپیکروس فیلسوف و دانشمند باستانی یونان است که چهار قرن قبل از میلاد مسیح (تقریباً 1000 سال قبلتر از محمد) زندگی میکرده است. بعد ها فیلسوف و شاعری بنام لوکرتیئوس رومی که یک قرن پس از اپیکروس زندگی میکرده است، افکار مربوط به طبیعت و فیزیک اپیکروس را از آثار یونانی جمع آوری و به زبان لاتین به شعری طولانی تبدیل کرده است که امروزه با نام لاتین (De Rerum Natura)یعنی «اندر طبیعت اشیاء» موجود است. (1)
این کتاب که انعکاس مستقیم عقاید اپیکروس و دیدگاه او نسبت به طبیعت و به عبارتی کتاب فیزیک اپیکروس است و بدین منظور نوشته شده است که واقعیت های فیزیکی را بدون حاشیه معرفی کند دارای مفاهیم بسیاری است که امروزه پایه های علوم به شمار میروند، بعنوان نمونه، لوکرتیئوس در اشعارش به مفاهیمی اینچنین اشاره میکند، (2) یعنی برعکس قرآن که کتاب قصه و اساطیر و تهدید و خشونت است، این کتاب برای این نوشته شده است که نظریات علمی اپیکروس را بیان کند.
وجود اتم و مولکول (اینکه ترکیب دو اتم ماده جدیدی را تولید میکند) قانون اینرسی (اینکه اشیاء در حال حرکت تاوقتی نیرویی بر آنها وارد نشود در حال حرکت هستند- تا زمان گالیله کشف نشده بود) مسئله قانون جهانشمول (اینکه تمام قوانین فیزیکی که روی زمین هستند، در تمام نقاط کائنات نیز صادق هستند- این تئوری توسط ارسطو رد شده بود و کلیسای مسیحیت به شدت با آن مخالفت میکرد تا اینکه گالیله اعتراض کرد و بعدها نیوتون آنرا اثبات کرد) چرخه باران (اینکه باران ساخته شده از آبی است که از دریاها و دریاچه ها به دلیل حرارت اشی از نور خورشید بخار میشود و در جریان هوا و ابرها ذخیره میشود و وقتی که ابرها حرارت میبینند یا اشباع میشوند این آبهای اندوخته شروع به بارش میکنند) و مطالب بسیار دیگری از جمله پیشبینی تئوری نسبیت به این طریق که حرکت چیزیست نسبی و زمان بدون وجود روابط میان اشیاء و اتفاقات به یکدیگر مفهومی ندارد، بنابر این زمان نیز منسوب به مشاهده کننده است. جدول زیر را میتوان در مورد پیشبینی های صحیح اپیکروس و دانش فیزیک او تنظیم کرد.
پیشبینی | مطرح شده در «اندر طبیعت اشیاء» |
(1) اتم | 1.265-328 |
(2) مولکول | 2.100-108, 2.581-588 |
(3) قانون اینرسی | 2.62-166, 2.184-332 |
(4) مسئله قانون جهانشمول | 2.718-729, 2.1067-1078 |
(5) چرخه باران | 6.495-523 |
(6) موج فشرده بودن صوت در هوا | 4.524-614 |
(7) تشکیل شدن نور از ذرات کوچک (فوتونها) | 2.144-156, 4.183-216, 4.364-378, 5.281-305 |
(8) اینکه دلیل استشمام بوهای مختلف تطبیق شکل مولکولی آنها با گیرنده های بینی است | 2.414-417, 2.680-683, 4.673-705 |
(9) اینکه رعد و برق بر اساس سایش بین جبهه های هوایی صورت میگیرد | 6.160-422 |
(10) اینکه آذرخش مشتمل از ذره های کوچک است | 2.384-389 |
(11) اینکه زمین لرزه به دلیل سایش محورهای خطی زمین اتفاق میافتد | 6.535-551 |
(12) اینکه رود نیل از آب شدن برف در منبع آن است که هرسال سطح آب آن بالامیرود جاری میشود | 6.712…735-737 |
(13) اینکه حیوانات و انسان از طریق تکامل و انتخاب طبیعی به شکل امروزی در آورده اند. | 2.1150-1156, 5.790-836 |
(14) ماده اکثراً فضای خالی است | 1.329-397, 6.936-997 |
(15) مغناطیس بر اساس تبادل ذره ها بوجود می آید | 6.998-1089 |
(16) آتش یک عنصر نیست | 1.635-829 |
(17) اینکه کائنات مرکزی ندارد | 1.1052-1082 |
(18) منظومه های دیگری نیز وجود دارند | 2.1048-1089 |
(19) سرعت نور محدود است | 2.144-156, 4.183-216 |
(20) تئوری نسبیت | 1.459-463, 2.308-332 |
(21) اختیار کوانتومی | 2.216-293 |
(22) حرکت براونی | 2.112-141 |
به نظر نمیرسد مسلمانان با تمام دروغها و اباطیلی که میگویند بتوانند حتی پیشبینی هایی نزدیک به پیشبینی های اپیکروس و چندین دانشمند و فیلسوف دیگر که قبل از محمد می زیسته اند را از تازینامه بیرون بکشند. از این گذشته اپیکروس اینها را بعنوان مفاهیم دقیق علمی و نظر علمی خود بدون کوچکترین استفاده از ابهام و… مطرح میکند اما کاملا مشخص است که حرفهای قرآن اصلا به این مفهوم زده نشده اند که بخواهند مطالب علمی ای را برای مسلمانان روشن کنند. نتیجه آنکه گویا اپیکروس با دانش بشری خود توانسته است اطلاعات بسیار دقیق تر و صحیح تری نسبت به دنیای و طبیعت بدهد تا محمد با روابط آسمانی و وحی های الله. گویا انسان بازهم خدا را شکست داده است؛ اپیکروس از خدا کمکی نگرفته است، وی تنها انسان باهوشی بوده است، گفته زیر یکی از نقل قولهایی است که از اپیکروس بجای مانده است و نشان میدهد او نه همچون محمد و اسلامگرایان خرافاتی بوده است. اپیکروس بنیانگذار برهان شر است.
«یا خداوند میخواهد شیطان را از میان بردارد و نمیتواندیا اینکه او میتواند، اما نمیخواهدیا اینکه نه میتواند، نه میخواهداگر او میخواهد اما نمیتواند پس ناتوان است
اگر میتواند اما نمیخواهد پس او شرور و نابکار است
اما اگر خداوند هم میتواند و هم میخواهد که شیطان را براندازد، پس چگونه است که شیطان در جهان هنوز وجود دارد؟»
البته اپیکروس هم همچون قرآن حرفهای غلط بسیاری در مورد طبیعت و سایر موارد زده است اما ظاهرا میزان پیشبینی های صحیح اپیکروس بسیار مفید تر و بدرد بخور تر از حرفهای مسخره قرآن در مورد طبیعت بوده است.
جدا از اپیکروس در دوران جدید نیز افراد بسیاری هستند که پیشرفت انسانها در آینده را پیشبینی میکنند و حرفهایی در مورد آینده میزنند که درست از آب در می آیند، بعنوان مثال ژول ورن نویسنده فرانسوی کسی است که در آثارش پیدایش تلفن، سفر به زیر دریا، سفر به ماه و خیلی چیزهای دیگر را نیز پیش بینی کرده بود و اینها همه درست از آب در آمدند، آیا ژول ورن نیز از خدا کمک گرفته است؟ روشن است که افرادی مانند اپیکروس پیشبینی های علمی بسیار بسیار محکمتر و مهمتری را انجام داده اند و اگر فرض کنیم محمد واقعا میخواسته است پیشبینی علمی کرده باشد، او در اینکار به گرد پای اپیکروس هم نمیرسیده است.
مسئله چهارم که میتوان شیعیان را بدان محکوم کرد این است که اگر قرآن حاوی مطالب علمی است چرا امامان شیعه تنها وقت خود را به صحبت در مورد نحوه اسلامی تخلی کردن و جماع کردن و اینجور اباطیل و تولید مثل بسیار فعال و ازدواج با زنان متعدد به هدر داده اند؟ چرا مانند هر دانشمند دیگری به تجزیه و تحلیل قرآن نپرداخته اند و چند نظریه ناقابل علمی یا حتی فلسفی به جامعه بشری عرضه نکرده اند؟ اینگونه نبوده است که این معصومین بیکار بنشینند، بلکه مفاهیمی را تولید کرده اند، اگر چه کل آنها به دیناری نمی ارزد. از هر دانشمندی مثل اپیکروس، تالس، افلاطون، خیام، نیوتون آثار و تئوری های مشخص علمی وجود دارد که امروزه با نام آنها صدا میشوند، آیا امامان شیعه تابحال حرفی از قرآن در آورده اند که به نام مثلا فلان تئوری فیزیکی امام صادق مشهور باشد؟ البته برای اینکه حق امامان ضایع نشود باید به نقش آنها در تکامل قوانین دست قطع کردن و افزایش شروط آن و مسائل مشابه بسیار نیز اشاره کرد. اما واقعا دانش امام علی و امام صادقی که 4000 شاگرد در مدرسه داشته است در مورد مسائل علمی و فیزیکی و شیمیایی و غیره بوده است یا در مورد آداب وضو و حج و قبله یابی و شناسایی صبح صادق؟ چرا در میان شاگردان امام صادق بعضاً دانشمندانی پیدا میشوند، اما مطالعه فرمایشات امام جعفر صادق نشان میدهد که سواد ایشان در همان حدود سواد پیامبر بیسواد اسلام بوده است! آیا این دانشمندان در کلاس شکیات نماز امام صادق درس میخواندند یا در کلاس شتر شناسی به روش ایشان؟
مسلمانان هرچه خود را به در و دیوار بکوبند واقعیت شیرین، آن است که بسیاری از مفاهیمی که در قرآن بدانها اشاره شده است، امروزه با علم در تضاد جدی قرار دارند و بسیاری از این موارد در بخش تضادهای برونی تازینامه شرح داده شده اند، و اصول اخلاقی اسلامی کهنه و قوانین اسلامی ناکارا و ویرانگر هستند، و اگر مسلمانان مدعی این هستند که علم میتواند قرآن را اثبات کند، باید همچنین بپذیرند که علم میتواند قرآن را رد هم بکند. مسلمانان باید برای اراجیف دینی خود همچون جن، روح، آخرت، خلقت آدم و حوا، جادوگری و غیره که در قرآن حقیقت آنها تایید شده است نیز دلایل علمی بیاورند و از آنجا که این اباطیل در علم جایی ندارند باید بپذیرند که دینشان باطل است.
مسئله مهم دیگر این است که حتی اگر پیامبر اسلام واقعا مطلبی علمی را که هرگز بر روی زمین کسی پیش از ایشان بدان آگاه نبوده ابداء کرده باشد و واقعاً خودش این کشف را کرده باشد و این مسئله اثبات گردد، در نهایت میتوان گفت ایشان یک دانشمند بوده اند (!) چه دلیلی وجود دارد که هرکس حرفی صحیح و علمی بزند حتماً این دانش را از خدا گرفته باشد و پیامبر باشد؟ اگر اینگونه باشد و پیامبر اسلام با دو سه ابداء علمی پیامبر بودنش اثبات شود و معجزه بودن قرآن اثبات شود، پس لابد افرادی مثل انیشتن و نیوتون و ادیسون و… را نباید تنها پیامبر بلکه خدا نامید.
مسئله آخراین است که ارتباط قرآن با پیامبر اسلام بسیار ارتباط کمرنگی است. پیامبر اسلام بدون شک قرآنی که امروز وجود دارد را ندیده است، مسلمانان به خطا باور دارند که قرآن تماماً محصول رابطه محمد با خدا است، قرآن کاری گروهی است و در طول حیات خود بارها تکامل یافته است.
علاوه بر موضوعات مهمی که در بالا مطرح شد مایل هستیم بطور جزئی تک تک ادعاهای معروف مربوط به معجزات علمی در قرآن را بررسی و رد کنیم. معمولا این ادعا ها را از طرق زیر میتوان رد کرد:
- ادعا مشکل تفسیری دارد، ادعا اساساً به آیه قرآنی ربطی ندارد و آیه قرآنی موضوع و محمول دیگری داشته باشد، یعنی ترجمه و تفسیر غلط و خارج کردن آیات از زمینه آنها و تفسیر به رای
- ادعا مشکل علمی دارد، ادعا اساساً مسئله ای علمی نیست و اگر تفسیر درست باشد قرآن اشتباه کرده است، یعنی نویسنده یا مدعی معجزه برداشت غلطی از یک مسئله علمی داشته است و ادعای او با واقعیت سازگاری ندارد
- ادعا مشکل عادی بودن دارد، مسئله علمی باشد و قرآن هم به آن اشاره کرده باشد اما مسئله مطرح شده بسیار آشکار باشد و امکان دانستن آن توسط انسانی که 1400 سال پیش زندگی میکرده است ممکن و محتمل باشد
- ادعا قدیمی تر از اسلام باشد، مسئله علمی باشد و قبل از محمد نیز باور به آن مسئله در میان ملت عرب یا ملتهای دیگر رایج بوده باشد یعنی اساساً یک نو آوری و معجزه نبوده باشد
چهار روش بالا معمولاً روشهایی هستند که من در رد ادعاهای معجزه به پیش میگیرم اما دیگر نویسندگانی که نوشتارهای زیر را نوشته اند ممکن است روش دیگری داشته باشند. روشن است که اگر هریک از 4 روش بالا بتواند در مورد هر ادعای «معجزه علمی قرآنی» درست باشد، آن ادعا دیگر ادعای درستی نخواهد بود و رد خواهد شد.
برگرفته از زندیق
نظرات
ارسال یک نظر