مالیدن خایه های رضا



اين داستان يخورده هموجوری که از اسمش هم تابلو هست، مسائل غير اخلاقی توش مطرح ميشه، بهتره وقتی تنها
هستيد بخونيدش و نگذاريد پدر مادرتون، و يا بچه هاتون پيداش کنن! فقط ميتونيد به دوستانون بديد بخونن حالشو
ببرن. اگر هم آدمی هستيد که با اين جور ادبيات حال نميکنيد، نخونديش اصلا، بديد بقيه بخونن. در ضمن استفاده
از اين نوع ادبيات به اين دليل هست که در متن اصلی اين داستان نيز همين عبارتها استفاده شده، بنابر اين چپ
چپ به من نگاه نکنيد.

امروز صبح يک نفر در خونه من رو به صدا در آورد، وقتی در رو باز کردم يک زوج خوشتيپ و شيک پوش
رو ديدم، اول مرده صحبت کرد.
ياسر :
سلام عليکم، من ياسر هستم، و ايشون هم فاطمه هست.
فاطمه :
ما اومديم شما رو دعوت کنيم که بيای با من خايه رضا را بمالی.
من :
ببخشيد؟ راجع به چی صحبت ميکنيد؟ رضا کيه؟ و من برای چی بايد خايه اش را بمالم؟
ياسر :
اگر خايه رضا رو بمالی، بهت يک ميليون دلار جايزه ميده، و اگه نمالی دهنت رو سرويس ميکنه.
من :
جريان چيه؟ يه حال گيريه عموميه؟
ياسر :
رضا يک ميلياردر خير خواه هست .رضا اين شهر رو ساخته .رضا صاحب اين شهره .رضا هرکاری بخواد
ميتونه بکنه، و دلش ميخواد که يک ميليون دلار به تو بده، ولی تا خايه هاش رو نمالی نميتونه بهت اين يک ميليون
دلار رو بده.
من :
اصلا با منطق جور در نمياد !چرا؟
فاطمه :
تو کی هستی که در مورد رضا پرس و جو کنی؟ مگه تو يک ميليون دلار رو نميخوای؟ آيا نمی ارزه که آدم يکم
خايه بماله بعد يک ميليون دلار بگيره؟
من :
چرا، اگه زياد سخت نباشه، شايد بيارزه.
ياسر :
پس تو هم بيا با ما خايه رضا رو بمال!
من :
شماها معمولاً خايه هاش رو ميماليد؟
فاطمه :
آره بابا، هميشه!
من :
و به شما يک ميليون دلار ميده؟
ياسر :
نه راستش، وقتی پول رو به شما ميده که اين شهر رو ترک کرده باشيد!
من :
پس چرا شما الان شهر رو ترک نميکنيد؟
فاطمه :
شما نميتونيد شهر رو ترک کنيد، تا وقتی که رضا به شما بگه !يا اينکه اگر ترک کنی رضا پول رو بهت نميده و
دهنت رو هم سرويس ميکنه!
من :
شماها کسی رو ميشناسيد که خايه رضا رو ماليده باشه، بعد شهر رو هم ترک کرده باشه و يک ميليون دلار هم
گرفته باشه؟
ياسر :
مادر من برای چندين سال خايه های رضا رو ميماليد، پارسال شهر رو ترک کرد، و من مطمئن هستم که يک
ميليون دلار رو هم گرفته.
من :
مگه باهاش صحبت نکردی از وقتی که رفته؟
ياسر :
البته که نه، رضا چنين اجازه ای نميده!
من :
خوب اگر تاحالا با کسی که پول رو گرفته صحبت نکرده ايد از کجا ميدونيد که رضا واقعا چنين پولی ميده؟
فاطمه :
خوب يخورده اش رو قبل از اينکه از شهر خارج بشيد بهتون ميده .شايد حقوقت زياد بشه، شايد توی لاتاری برنده
بشی، شايد يک اسکناس بيست دلاری توی خيابون پيدا کنی.
من :
اين به رضا چه ربطی داره؟
ياسر :
رضا يک سری روشها و ابزارهای خودش رو داره.
من :
ببخشيدا !ولی اين قضيه بيشتر شبيه يک جور کلاه برداری عجيب غريب ميمونه!
ياسر :
ولی پای يک ميليون دلار پول در ميونه !آيا ارزش آزمايش کردن نداره؟ و يادت هم نره !اگر خايه رضا رو نمالی
دهنت رو سرويس ميکنه!
من :
خوب شايد بهتر باشه من خودم رضا رو ببينم، باهاش صحبت کنم و جزئيات رو از شخصخودش بگيرم...
فاطمه :
هيچکس رضا رو نميبينه !هيچکس با رضا صحبت نميکنه!
من :
پس شما چجوری خايه های رضا رو ميماليد؟
ياسر :
بعضی وقتها همينجوری دستهامون رو جوری تکون ميديم که انگار داريم خايه مالی ميکنيم و بعد خايه های رضا
رو تصور ميکنيم، بعضی وقتها هم خايه های مجيد رو ميماليم، بعد مجيد اين خايه مالی ها رو به رضا منتقل
ميکنه.
من :
مجيد کيه؟
فاطمه :
مجيد دوست ماست، مجيد همون کسيه که مارو با ماليدن خايه های رضا آشنا کرد، ما فقط کافی بود چند بار مجيد
رو ببريم بيرون شام بهش بديم.
من :
و شما هم هرچی مجيد گفت باور کرديد؟ باورکرديد که يک رضايی وجود داره و اينکه رضا از شما ميخواد که
خايه هاش رو بماليد و اينکه به شما پاداش ميده؟
ياسر :
نه بابا !مجيد يه نامه از رضا داره که خيلی وقت پيش از رضا گرفته و تمام اين قضيه رو خوب توضيح داده، بيا
بگير يک نسخه از اين نامه رو همراه خودمون آوديم.

من :
به نظر مياد اين کاغذ مال خود مجيد باشه !زيرش نوشته ماله مجيده!
فاطمه :
رضا که خودش کاغذ نداره.
من :
من مطمئن هستم که اگر يکم تحقيق کنيم، ميبينيم که اين دست خط خود مجيده!
ياسر :
البته اين رو رضا بهش ديکته کرده
من :
مگه شما نگفتيد هيچکس نميتونه رضا رو ببينه؟
فاطمه :
الان صحبت نميکنه، قبلاً با يک نفر صحبت کرده
من :
اما شما گفتيد آدم خير خواهی هست، کدوم آدم خير خواهی فقط بخاطر اينکه بقيه باهاش همفکر نيستند دهنشون رو
سرويس ميکنه؟
فاطمه :
اين خواست رضا هست !رضا هرچی ميگه درسته!
من :
اين رو از کجا ميدونيد؟
فاطمه :
آيه هشتم همينو گفته ديگه !همون برای من کافيه که قبول کنم هرچی رضا ميگه درست ميگه!
من :
آخه شايد دوستتون مجيد همه اينها رو از خودش در آورده باشه!
ياسر :
نخير اصلاً امکان نداره !آيه پنجم ميگه که اين آيه ها مستقيماً از طرف خود رضا ديکته شده !از اين گذشته آيه 2
ميگه به اعتدال مشروب بخوريد، آيه 4 ميگه خوب غذا بخوريد آيه 9 ميگه بعد از توالت رفتن دستهاتون رو
بشوريد .همه ميدونن اين چيزها درسته، پس بقيه هم بايد درست باشند!
من :
اما آيه 11 ميگه مشروبات الکلی نخوريد و اين در تناقضبا آيه 2 ، و آيه 7 هم ميگه ماه از جنس پنير سبزه !که
خوب اين کاملاً غلطه!
ياسر :
بين آيه 2 و 11 هم تناقضی وجود نداره، آيه 2 فقط آيه 11 رو توضيح ميده و شک رو برطرف ميکنه !در مورد
ماه هم، شما که به ماه سفر نکردی، نميتونی مطمئن باشی که ماه جنسش از پنير سبز نيست.
من :
دانشمندها بطور يقين معتقدند که ماه از سنگ درست شده!
فاطمه :
ولی دانشمندها هنوز نميدونن که سنگ ماه از روی زمين اومده، و يا اينکه از فضا اومده، به همين دليل ممکنه
اصلاً سنگی نباشه، از جنس پنير سبز باشه!
من :
من تو اين زمينه تخصصندارم، ولی فکر ميکنم اين تئوری که ماه از زمين جدا شده رد شده، از اين گذشته، اينکه
ما ندونيم ماه از کجا اومده به اين معنی نيست که ماه از پنير سبز ساخته شده باشه!
ياسر :
آفرين !پس به اين نتيجه ميرسيم که دانشمندها اشتباه ميکنند، عقل بشر ناقصه ولی رضا هميشه درست ميگه!
من :
ما واقعا به اين نتيجه ميرسيم؟
فاطمه :
البته که ما به همين نتيجه ميرسيم، آيه شماره 8 همينو ميگه!
من :
شما داريد ميگيد رضا هميشه درست ميگه برای اينکه اين سوره همينو گفته، از اون طرف ميگيد سوره درست
ميگه برای اينکه رضا اين سوره رو به مجيد ديکته کرده، و ما ميدونيم که رضا واقعا اين سوره رو ديکته کرده به
دليل اينکه سوره همين رو ميگه !اين رو بهش ميگن دور !منطق دايره ای، اين مثل اينه که بگيم رضا درست
ميگه بخاطر اينکه رضا" ميگه "که درست ميگه!
ياسر :
آفرين، حالا داری ميفهمی، چقدر واقعا خوبه که آدم به مسير و خط و راه رضا بياد و بينش اون رو ياد بگيره.
من :
آخه ...حالا بيخيال !جريان اين سوسيسه چيه؟
فاطمه :
از خجالت سرخ ميشود.
ياسر :
سوسيس رو بايد با نون همبرگری خورد، ادويه هم نبايد زد !اين روش و سنت رضا است، هر چيز ديگری غلطه!
من :
اگر نون همبرگری نداشته باشی چی؟
ياسر :
اگه نون همبرگری نداشته باشی سوسيس هم نبايد بخوری، سوسيس بدون نون همبرگری غلطه، حرامه!
من :
سوس خردل و ادويه و اينها چی؟ نبايد استفاده کنيم؟
فاطمه :
به شدت بهت زده ميشود.
ياسر :
شما حق نداری به مقدسات توهين کنی، اين چه طرز برخورده؟ !هر نوع ادويه ای غلطه !حرامه!
من :
پس مقدار زيادی کلم رنده شده و مقداری سوسيس خورد شده در کنارش، کلاً ديگه بحث نداره، کاملاً غلطه، نه؟
فاطمه :
انگشتهايش را در گوشهايش فرو ميکند و ميگويد" من ديگه به اين حرفها گوش نميکنم "!و شروع به آواز خواندن
ميکند" لا لا لا لا لای لا لا"
ياسر :
وای چه کار وحشتناکی !کدوم آدم فاسد منحرفی ممکنه چنين چيزی بخوره؟
من :
خيلی خوشمزه هست، من هميشه ميخورم!
فاطمه:
غش ميکند.
ياسر :
فاطمه را در حال غش کردن ميگيرد و ميگويد" اگه من ميدونستم تو يکی از اون جور آدمها هستی، هيچوقت وقت
خودم رو هدر نميدادم، وقتی رضا دهنت رو سرويس ميکنه من هم اونجا خواهم بود، و در حالی که پولهام رو می
شمرم به توی بدبخت ميخندم، من بخاطر تو خايه های رضا رو ميمالم، خيلی آدم بدبخت بدون نون همبرگری کلم
تيکه تيکه شده خوری هستی."
بعد از اين، ياسر فاطمه رو به سمت ماشينشون برد و راهشون رو کشيدند و رفتند.
اثر جان کوپر


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

انحرافات جنسی محمد "پیامبر اسلام"

افسانه های عاشورا !!

زندگی‌نامه یک گراز شیعه: این قسمت امام کاظم(ع)